" هویت "
زمستان عجیبی ست !
با توام ....
چشمان مبهوتت را
- بر روی قلبم -
نشانه نگیر
دیده ام در نفرت نگاهت
هنوز هست باکره ....... !
****
دندانهای کلیدشده ام را
قروچ قروچ می سایم
و در اوج صیقل مرمر مینایش
تندیس زبان لخم ام
لای دندانهای منجنیق شده
- می شکند رگهای صوتی اش -
در عمق قبر حنجره ...... !
****
گوش هایت با من هست ؟
تارهای سکوتم تا پاره نشده
برگرد ! و نگاهم نکن هرگز
- فریادم را -
بعد آن پائیز بی هویت
چون خمیازه ی کشداری
بر چهره .
*****
+
کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱۱:٤٢ ب.ظ ; ۱۳٩٠/۸/٢٢